جدول جو
جدول جو

معنی او خئردن - جستجوی لغت در جدول جو

او خئردن
آب خوردنی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ ثَ)
کسب کردن. بو کردن. (فرهنگ فارسی معین). رسیدن بویی به چیزی.
- بو خوردن زخم، رسیدن بوی ناموافق بزخم و بدتر شدن آن: دیروز پیاز سرخ میکردند، زخم بچه بو خورده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کسب کردن بو کردن، یا بو خوردن زخم. رسیدن بوی ناموافق بزخم و بدتر شدن آن: (دیروز پیاز سرخ میکردند زخم بچه بو خورده)
فرهنگ لغت هوشیار
مغلوب شدن شکست خوردن، ردشدن مردود گشتن، مایوس شدن، برابر امری غیر مترقب واقع شدن یکه خوردن، متحیر شدن، ملاقات کردن بر خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از او بردن
تصویر او بردن
خواهد او برد بیوبر اوبرنده اوبرده)
فرهنگ لغت هوشیار
کتک خوردن، چوب خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آبشخور، زمینی که آب خورده باشد زمین سیراب شده
فرهنگ گویش مازندرانی